علی آقای گلمعلی آقای گلم، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
آقا رضاآقا رضا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

دنیای زیبای علی

دوست دارم

  دوست دارم پسر گلم  امروز خیلی کمکم کردی  می خواستم عکسهای سبزی خورد کردنت بذارم ولی نمیدونم دوربین چی شد که نتونستم آنها رو گپی کنم امیدوارم که  درست بشه که بذارمشون خیلی خوبی عزیزم ...
20 مهر 1392

سفر عرفانی بزرگ

حاج علی آقا سلام  امسال عید ما به امید خدا به سفر مکه مشرف شدیم و  تو هم تو این سفر همراهمون بودی خیلی بهمون خوش گذشت  از خاطرات بسیار شیرین من تو این سفر لحظه ای بود که تو موقع دیدن خونه خدا اشک تو چشات جمع شد وشروع کردی برای محمدحسین وآرشام و بقیه فامیل دعا کردن خیلی این لحظه برای من به یاد ماندنی وشیرین بود  یکی دیگه از خاطرات خوبم لبیک گفتن تو توی اتوبوس بود زمانی که از مسجد شجره محرم شده بودیم وداشتیم می رفتیم به سمت مکه آخرین روز سفر هم به خاطر صلواتهایی که میدادی بهت یه بسته مداد رنگی جایزه دادن  دوستهای خوبی هم در طول سفر پیدا گردی  از خدا می خوام که بازم قسمتمون کنه بریم خونه خدا البته این ...
18 مهر 1392

روز جهانی کودک مبارک

پسر عزیزم سلام روزت مبارک گلم امروز روز جهانی کودک بود وصبح با هم رفتیم مهد کودک  تو پسر خیلی نازی بودی امروز  یه دسته گل خوشکل برات میفرستم جون امروز نتونستم برات چیزی بخرم ولی بابا 60 هزار تومن پول بهت داد که انداختی تو قلکت خیلی دوست دارم عزیزم تقدیم به گل پسر عزیزم   ...
18 مهر 1392

عید فطر

علی جون چند روز پیش تعطیلات عید فطر بود که ما با هم رفتیم مسافرت یادت که هست رفتیم مشهد امسال از قدم مبارک تو سه روز تعطیلی عید فطر داشتیم وبا هوا (به قول خودت ) رفتیم مشهد به تو که خیلی خوش گذشت نمی دونم هوای مشهد چی داشت که تو رو خیلی خیلی پر انرژی کرده بود بابایی که خیلی خوشحال بود از اینکه به پسر گلمون اینقدر خوش گذشته وقول داد که سال دیگه که درسش تموم شد یه سفر 10 روزه بیارتمون مشهد ایشالا راستی یادم رفت بت بگم شیرم ازت گرفتم چون تقاضای زیادی براش نداشتی ومنم که دیدم مشتری خوبی نیستی ترکت دادم! پسر گلم خیلی خاطرات زیاد وشیرینی باهات دارم از این سفر وهمه سفرهایی که تا حالا با هم رفتیم بذار لیستشو برات بگم یک ماهگی : شمال عروسی ...
17 مهر 1392

گردش روز جمعه :دوآب الشتر:

علی آقا ببخشید که مطالب را برات به ترتیب ننوشتم جمعه این هفته رفته بودیم دوآب الشتر خیلی جای با صفایی بود وخیلی بهمون خوش گذشت تو انقدر آب بازی کردی که شب از پادرد از خواب بیدار شدی  راستی من یادم رفته بود سیخ بیارم تو با بابا از آب رد شدید و رفتید از اون طرف رودخونه و از اون چندتا عموها سیخ گرفتید معماری هم کردی ویه ساختمان ساختی برامون     عبور از آّ برای تهیه سیخ کباب     فراهم آورن ملات برای ساختمان سازی تعمیر ساختمان ...
17 مهر 1392

اول مهر

امسال اول مهر با شور وشوق فراوانی به مهد کودک رفتی و به قول خودت مدرسه  برات یه کیف مدرسه گرفتم و وسایل نقاشیتو توش گذاشتی و با هم راهی مدرسه شدیم با ذوق بسیار فراوان از خونه بیرون رفتی که بری مدرسه این ذوق وشوقت منو یاد کلاس اول خودم انداخت خداحافظی با مامان موقع رفتن به مدرسه هفته دفاع مقدس بود وتو لباس ارتشیتو پوشیدی خوشکل مامان دوست دارم ماه شدی ...
17 مهر 1392

استرس پایان ترم

علی جونم روز به روز که میگذره خیلی شیرین تر میشی وکارات دلنشین تره این چند روزه امتحانای پایان ترم من و تعطیلات تابستانه باباته من که از سر کار میام تو خوابی و بعدش هم که بیدار میشی میرید بیرون گردش. من خیلی دلم میخواد باتون بیام بیرون ولی افسوس که نمیتونم بیام ،چون دارم درس میخونم ولی ایشالا تعطیلات آخر تابستون (هفته دیگه )با هم میریم شمال امیدوارم که بهمون خوش بگذره راستی چند روز پیش بابا  برات یه ماشین خریده بود که صندلیش بلند میشه وتوش یه فضای خالیه برای گذاشتن وسایلته وقتی که میخای بری بیرون  دیشب که با بابا میخواستید برین بیرون یه هو ماشینت کج شد وصندلی ماشینت بلند شد و از توش مداد رنگیات و دمپایی صندلهای من که دنبالشون م...
16 مهر 1392

شروع ثبت خاطرات

علی جون عشق مادر من از امروز این وبلاگ را برات درست کردم ودوست دارم خاطرات شیرینت رابرای خودت بنویسم البته میدونی که دفتر خاطراتت که برات یادداشت میکردم از اول تولدت هست ولی این روش جدید ثبت خاطرات با تکنولوژی جدیده ...
16 مهر 1392

دو سال تاخیر

علی جونم سلام  الان که به سراغ وبلاگت اومدم تقریبا حدود دو سال از آخرین مراجعه من میگذره شاید این طولانی شدن به خاطر مشغله هایی بوده که تو این مدت داشتم که تو هم کم وبیش با اونها درگیر بودی  درس خوندن بابا برای امتحان بورد تخصص و سر کار رفتن من با کارهای خونه وبچه داری یه بخشی از این مشغله ها بود خدارو شکر الان بابا دیگه درسش تموم شده من هم سر کار نمی رم و وقت آزاد بیشتری دارم  راستی یه نی نی هم تو دل من داری که تا چند ماهه دیگه به دنیا میاد و تو هم اونو خیلی دوستش داری امشب برای داداش کوچولوتم یه وبلاگ ساختم تا از این به بعد خاطراتشو با هم بنویسیم ایشالا از اول مهر امسال تو به مهد کودک میری و خیلی کلاس و مربیتو...
16 مهر 1392